انفعال یا عدم انفعال دانشگاه در قبال مسائل جامعه
Alternate Text
تاریخ انتشار: شنبه 29 آذر 1399 بازدید: 90876

انیشتین یک چهره علمی شناخته شده در سطح جهان و برجسته¬ترین دانشمند قرن بیستم است. نظریه های نسبیت عام و خاص او نه تنها نگرش ما به جهان هستی را تغییر داد بلکه سطح تسلط بشر بر ماده و انرژی را دگرگون کرد. بسیاری از دستاوردهای کنونی بشر ریشه در همین نگرش جدید به ساختار عالم دارد و هنوز هم در برخی از بزرگترین مراکز تحقیقاتی جهان، گروه هایی از دانشمندان برجسته در حال انجام آزمایش هایی گاه بسیار پر هزینه برای راستی آزمایی تجربی نظریه های انیشتین هستند. همه اینها جایگاهی بس رفیع به او داده است و گفته می شود که فرمول 〖E=mc〗^2 مشهورترین فرمول در جهان است.اما این چهره مهم و مشهور آلبرت، یک رویه دیگر هم دارد. وی در اواخر عمر خویش از این که همین فرمول به ظاهر ساده¬ی او مبنای طراحی و ساخت بمب اتمی و سلاح های هسته¬ای قرار گرفته بود غمناک بود اما کاری از دستش بر نمی آمد و فقط ناخشنودی خود را از سوء¬استفاده زورمندان و سیاستمداران از یافته های علمی بیان می کرد.
آیا انیشتین از پیامدهای عملی نظریه های خود آگاهی داشت؟ آیا می دانست که برخی با فرمول کشف شده او بمب اتم خواهند ساخت؟ شواهد نشان می دهند که اینگونه نبود. ذهن او به عنوان یک دانشمند به چنین خباثت هایی راه نمی داد. اما این پرسش و بحث را به گونه دیگری هم می توان مطرح کرد. آیا چنانچه انیشتین به پیامدهای منفی فرمول خود آگاهی داشت باز هم آن را بیان می کرد یا در ذهن خود نگه می داشت و به عنوان یک راز سر به مهر با خود به گور می برد؟ پاسخ به این پرسش آسان نیست ولی شاید هر کسی جای او بود با خودش فکر می کرد چنانچه او هم این فرمول را ارائه نکند کس دیگری دیر یا زود آن را کشف و بیان خواهد کرد. پس بهتر است افتخار آن را نصیب دیگران نسازد و در مسیر رشد علم وقفه بی¬حاصل ایجاد نکند. علم، دانش و دانشگاه باید مسیر قهری خود را طی کنند.
فقط نظریه های علمی انیشتین نیست که در کنار آثار مطلوب و مثبت، پیامدهای منفی ناگواری نیز داشته¬اند. شمار زیادی از نظریه های علمی خواه در حوزه علوم تجربی و خواه در حوزه علوم اجتماعی اینگونه بوده¬اند. نهاد علم بخشی از سپهر زندگی جمعی است و امروزه بار اصلی نهاد علم در بسیاری از جوامع بر دوش دانشگاه¬ها گذاشته شده است. نفس پرسش انفعال یا عدم انفعال دانشگاه در قبال مسائل جامعه دارای نوعی ایهام و کژتابی است. ممکن است از این عبارت، حالت دستوری پنهانی برداشت شود یعنی نوعی تعیین تکلیف برای دانشگاه که در برابر مسائل جامعه باید یکی از این دو راه را برگزیند: انفعال یا عدم انفعال. فرض بدتر آن است که این تعیین تکلیف به دانشگاه ها از بیرون تحمیل شود.
حال بر اساس فرض امکان انتخاب انفعال و عدم انفعال در برابر مسائل جامعه از سوی دانشگاه و فرض امکان  تحمیل این انتخاب به دانشگاه باید به این نکته ظریف توجه داشت که اصل چنین نگرشی دچار اشکال است. مگر دانشگاه به عنوان بخشی از نهاد علم که در کنار نهادهای دیگر امر توسعه یافتگی یک جامعه را سامان می دهند می تواند نسبت به مسائل جامعه منفعل باشد؟ احساس انفعال یا عدم انفعال دانشگاه نسبت به مسائل جامعه برخاسته از نگاه و نگرش برخی افراد از جمله مدیران اجرایی است که از نظر دانشگاهیان محل نقد و اشکال است. نگارنده که به عنوان نماینده دانشگاه در جلسات متعددی متشکل از مدیران سیاسی و اجرایی حضور داشته است گاه شاهد بوده که مدیری مسئله¬ای را که درگیر آن است مطرح کرده و از نماینده بخش دانشگاهی انتظار داشته است در همان جلسه پاسخ آن مسئله را هم ارائه نماید. یکبار در یکی از این جلسات بحثی مطرح شد که دانشگاه از جنس ندانستن است نه دانستن؛ با این توضیح که در هر دانشگاه مجموعه¬ای متشکل از اعضای هیئت علمی، اندوخته گرانبهایی از دانش و تجربه را در اختیار دارند و در کتابخانه ها و مرکز اسناد و آزمایشگاه ها نیز میراث مکتوب و منسجمی از دانش مضبوط است. اینها نشانگر دانسته های موجود در دانشگاه هستند اما در برابر ندانسته ها هیچ به شمار می روند. آنچه که موتور محرکه دانشگاه و دانشگاهیان است ندانستن است. تلاش برای کشف این ندانسته هاست که به عنوان یک موتور محرکه قوی دانشگاه را به پیش می¬راند. دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی تحت راهنمایی اساتید خود به صورت تمام وقت انرژی خود را صرف کشف یک ندانسته یا آزمودن یک دانسته می کنند و اینگونه است که دانشگاه و نهاد علم را به پیش می¬رانند.
سخن نابجایی نیست اگر گفته شود که در دنیای امروز مهم¬ترین مسئله هر جامعه، نسبت میان دانسته ها و ندانسته های آن است. در جوامعی که نهاد علم به خوبی رشد نکرده است این نسبت کم است و جالب آن که هر اندازه نهال علم رشد می کند و توسعه می یابد این نسبت بیشتر می شود.جامعه¬ای که دانش را توسعه می¬دهد همزمان میزان دانسته ها و ندانسته های خود را افزون تر می کند. مولانا قرن ها پیش این معنا را به سادگی و بسیار زیبا بیان کرده است. وی در دفتر چهارم مثنوی ذیل عنوان «مطالبه کردن موسی علیه السلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن» ابیات زیر را سرود:
گفت موسی ای خداوند حساب            نقش کردی باز چون کردی خراب
نر و ماده نقش کردی جان‌فزا            وانگهان ویران کنی این را چرا
گفت حق دانم که این پرسش ترا            نیست از انکار و غفلت وز هوا
ورنه تادیب و عتابت کردمی            بهر این پرسش ترا آزردمی
لیک می‌خواهی که در افعال ما            باز جویی حکمت و سر بقا
تا از آن واقف کنی مر عام را            پخته گردانی بدین هر خام را
زآنک نیم علم آمد این سؤال            هر برونی را نباشد آن مجال
هم سؤال از علم خیزد هم جواب            هم‌چنانک خار و گل از خاک و آب
هم ضلال از علم خیزد هم هدی            هم‌چنانک تلخ و شیرین از ندا
این مصراع که «هم سؤال از علم خیزد هم جواب» سخن بسیار حکیمانه¬ای است. در اغلب دانشگاه های معتبر دنیا معیار مهمی که در کنار شرایط شکلی و ماهوی لازم برای ارزیابی یک پایان نامه دانشگاهی مورد توجه قرار می گیرد این است که پایان نامه در نهایت توانسته باشد پرسشی بدیع را به خوبی و با صراحت و دقت مطرح کرده باشد تا مبنای کار پژوهشگر دیگری قرار گیرد و حلقه های زنجیر دانش استمرار یابد. در واقع با تدوین و نگارش یک پایان نامه خوب که حاصل یک کار پژوهشی جدی است همچنان که دانسته¬ای به مجموعه دانسته ها افزوده می شود اما نادانسته یا نادانسته های دیگری هم نمایان می شوند که باید برای دانستن آنها تلاش را بیشتر کرد. اینگونه است که وقتی یک جامعه به علم توجه می کند همزمان جواب ها و پرسش هایش را بیشتر می کند. جامعه ای که توسعه و رشد علمی را تجربه می کند جامعه ای است که با پرسش های بیشتری مواجه است و تلاش برای کشف پاسخ این پرسش ها نهاد علم را به عنوان موتور محرکه جامعه پیش می راند. این که مشهور است ابن سینا در اواخر عمر و در اوج قله دانش روزگار خود این گفته را فراوان زیر لب زمزمه می کرد که «تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم» ناظر بر همین معناست که با رشد دانش، دانشمند واقعی به سطح ندانسته های خود بیشتر واقف می شود.
پرسش انفعال یا عدم انفعال دانشگاه در برابر مسائل جامعه تا حدود زیادی به همین مقوله تفکیک دانسته ها و ندانسته ها بر می گردد. برای مثال وقتی برخی مسائل اجتماعی مانند بیکاری، اعتیاد، فقر، فساد و ... فراگیر می¬شوند و دستگاه های حاکمیتی را به تکاپو می اندازند،برخی مدیران سیاسی و اجرایی دست یاری به سوی دانشگاه ها دراز می کنند ولی اشکال کار اینجاست که اغلب، نگاه مدیران مزبور به دانشگاه به عنوان انبانی از دانسته هاست تا به مدد آنها راهی برای حل مشکل پیدا شود. گویی کسی باید دست در انبان مزبور کند و پاسخ مسئله مطرح شده را بیابد و ارائه نماید. غافل از این که دانشگاه در برابر مسأله مطرح شده، بر اساس ماهیت و ذات خود همزمان به دانسته ها و ندانسته ها توجه دارد.
کشف ندانسته ها برای درک یک مسأله و سپس ارائه راه حل برای آن امری زمان¬بر و نیازمند هزینه است که اغلب در هر دو زمینه مشکل بروز می کند. دستگاه های اجرایی عموماً برای حل مسائل مورد نظر خود عجله دارند که گاهی این تعجیل از حدود متعارف خود فاصله می گیرد. افزون بر آن، تأمین هزینه های لازم و کافی برای پژوهش های علمی عمیق نیز به مشکل بر می¬خورد. در چنین فضایی است که دو دیدگاه متفاوت در قبال مسائل جامعه رو در روی یکدیگر قرار می گیرند. نگرشی که بیشتر در میان دانشگاهیان حاکم است و از منظر ندانستن به هر گونه مسئله در اجتماع می نگرد و به دنبال درک و حل آن بر اساس رهیافت های ویژه خود است و نگرشی که اغلب در نهادهای اجرایی و اداری حاکم است و به دنبال آن است که با بهره جستن از دانسته های دانشگاهیان راه حلی عاجل برای مسائل اجتماع بیابد. پژوهش های ابتر، بی حاصل و فاقد اثربخشی -که متأسفانه شمار آنها نیز کم نیست- حاصل این تقابل نگاه و تن دادن بخشی از جامعه دانشگاهیان به کارهای تحقیقاتی سفارشی بدون لحاظ قواعد لازم برای رعایت چارچوب‌های زمانی و هزینه¬ای لازم برای نظم و نسق دادن به دانسته ها و در عین حال ندانسته ها و تلاش برای کشف فضایی برای آزمودن یافته ها است.
آشکار است که اکثر دانشگاهیان با چنین رویکرد و نگاهی به مسائل اجتماع همنوایی نمی کنند و همین امر زمینه نقد آنها را از باب بی تفاوتی یا انفعال در برابر مسائل جامعه باز می¬کند در حالی که واقعیت چیز دیگری است. آیا یک جامعه می تواند مسئله¬ای مهم¬تر از فهم جهان و انسان و یافتن مناسب¬ترین راه حل ها برای تنظیم روابط میان آنها داشته باشد؟ دانشگاه اساساً بر پایه همین مسئله اصلی شکل گرفته است و همه مسائل جامعه شاخ و برگ هایی از این مسئله اساسی می باشند. از نگاه جامعه شناختی و فلسفی هم اولین ایده های شکل گیری دانشگاه در دوران باستان در ارتباط با جامعه شکل گرفته است و دانشگاه در خدمت ساخت و سعادت جامعه تعریف می شود. این کنش و تأثیرگذاری در دوران های مختلف و در تحولات اجتماعیِ تمدن های گوناگون قابل مشاهده و ملموس است. کارل یاسپرس در کتاب ایده دانشگاه می گوید: "دانشگاه بیانگر کل مردم است. دانشگاه با جستجوی حقیقت و تلاش برای بهبود وضع بشر می خواهد نماینده حد اعلای نوع بشر باشد". با این تفاسیر دانشگاهی که نسبت به مسائل جامعه توجه نداشته باشد در معنای واقعی کلمه وجود نخواهد داشت و هر چه که نامیده شود دانشگاه تلقی نخواهد شد تا از انفعال یا عدم انفعال آن سخن به میان آورده شود.
علاوه بر آنچه در خصوص لزوم پرداختن به ندانسته ها گفته شد، بخشی از آنچه کنشگری دانشگاه را کمرنگ نشان داده و نمایی انفعالی به آن می دهد، عدم درک و تفهّم راهکارهای علمی (دانسته های) ارائه شده توسط دانشگاه و دانشگاهیان، در میان سیاستگذاران و مدیران است. عموماً کنشگرانی که به دنبال راهکاری (ترجیحاً ساده، کم هزینه و عاجل) برای حل معضلات و مشکلات هستند، تمایلی به تبیین، توصیف و تحلیلی عمیق و علمی از موضوع نداشته و بالطبع راهکارهای مبتنی بر آن را نیز بر نمی تابند و یا اساساً درک نمی کنند.
از طرف دیگر، برای اینکه دانشگاه بتواند در برابر مسائل جامعه به گونه ای مسئولانه و فعال ایفای نقش کند لازم است بر اساس یک تقسیم کار اجتماعی صحیح بین نهادهای مختلف اجتماعی، جایگاه خود را به درستی باز یابد و در این رابطه دو نکته، شایان توجه ویژه است: اول اینکه استقلال دانشگاه برای حفظ اقتدار و مرجعیت علمی ضروری است، از این رو زمانی که دانشگاه، استقلال نهادی خود را از دست بدهد ودرگیر بروکراسی ها، چارچوب ها و قیدهای تحمیل شده از سوی نهادهای دیگر باشد، با کاهش کارآمدی مواجه خواهد بود. دانشگاه برای حراست از هویت و کارکردهای اصلی و ذاتی خود، در عین ارتباط و توجه به مسائل و مشکلات جامعه، باید استقلال نسبی خود را از نهادها و محیط پیرامونش حفظ کند. دوم اینکه در راستای مشارکت و ایفای نقش دانشگاه در حل مسائل اجتماعی، نباید همواره از آن انتظار دخالت مستقیم و به عبارتی نقش اجرایی داشت بلکه این نقش آفرینی می تواند به واسطه نهادهایی صورت پذیرد که ریشه در متن جامعه داشته و برخاسته از مردم باشد؛ یعنی نهادهای مدنی و مردم نهاد. تعریف، ایجاد و تقویت رابطه صحیح و ساختارمند بویژه بین نهادهای مدنی و نهاد دانشگاه، می تواند در شناسایی صحیح مسائل و مشکلات اجتماعی، یافتن راهکاری علمی و اثربخش و اجرای کارآمد این راهکارها، بسیار راهگشا باشد.