متن سخنراني آقاي حجت الاسلام والمسلمين ابراهيم پورحسينفر
اوصاف قرآنی - ارتباط اوصاف خداوند در قارآن با آیات
جلسه اول
خداوند اسم دارد و در عین حال صفاتی دارد که این ها در قرآن آمده و باید این ها را بشناسیم. قبل از ورود به این بحث باید سخنی درباره صفت عرض کنم. آیا ما میتوانیم برای خداوند صفاتی قائل شویم یا نه؟ این را در عرفان ما گفته اند خداوند رو نمی توان با صفتی نامید و خداوند را با صفتی ذکر کرد. اما استدلالشان را در بیانی از امام امیرالمومنین علی (ع) ذکر کرده اند. در خطبه اول نهج البلاغه امام می فرماید خدا را نباید با وصفی بخوانیم و گفته هر کسی تو را با صفت خواند برای تو شریک قائل شده است. اما استدلال این در عرفان مهم و حائز اهمیت است. برای مثال اگر خداوند را با صفت رحیمیت بخوانیم، می گوئیم خداوند رحیم است. این یک صفت است یک واژه صفتی است اگر بگوییم خداوند رحیم است. کجایش اشکال دارد علی علی السلام به بیانی نغز و دقیق به بازگویی این علت پرداخته است. وقتی قائل به صفتی برای خدا شویم برای او این صفت را حمل می کنیم. در این صورت محدوده ای حارج از ذات خدا می توان تلقی کرد که آن خارج از این صفت باشد و این میسر نیست چرا که در این صورت مجبور هستیم شرک قائل شده و جهانی خارج از خدا تصور کنیم. اولین معنایی که ما در وصف خدا می شناسیم لا اله الا الله است و ابن عربی معنای دومی برای خدا قائل می شود که لاموثر فی الوجود الا الله و این معنایی نغزتر و به تعبیری تفسیر همان جمله شکیل است که معنایی از آن است و معنایی دوم نیز هست که لا موجود فی العالم الا الله که تنها موجود عالم خداوند متعال است. همه موجودات دیگر عالم مانند انسان و کوه و دریا هستند اما بیرون از ذات خداوند نیستند. زمانی فرعون می گفت انا ربکم میگفت من خدای شما هستم و جسم و جان شما در دست من است اما گفته حلاج از اناالحق نشان گر این بود که همه از ذات خداوند هستند. اما این گفته ابن عربی این است که ما همه هستیم اما در ذات خداوند و این تنها اوست که هست . اما این گفته که ما صفتی داریم برای خدا و صفتی خارج از اآن قابل تصور است که باید کسی محمول آن باشد جز خدا و شرک قائل می شویم.
متکلمین شیعه مسئلهای را به عنوان یک نظریه کلامی یاد میکنند در باب صفت خداوند با عنوان وحدت صفات که یک نظریه کلامی و دارای دو بعد است یکی اتحاد صفت با عین و دومی وحدت صفات با هم. صفات از نوع اتصاف ما به اوصاف نیستند و ما به صفت به این گونه متصف میشویم که میگویند مثلا فلانی بداخلاق است. این گزاره حمل شایع ثنایی است که همه اوصاف به همین حال اتفاق می افتند. فلانی بد اخلاق است نه به این معنی است که او ذاتا بداخلاق است و به مرور زمان بداخلاقی شامل او شده است. بداخلاقی از ذاتیات فرد نیست بلکه ما به مشاهده و استدلال عقلانی این را می فهمیم اما در الله رحیم است این گونه نیست ما یکی از ذاتیات خدا را در صدد بیانش هستیم. ما می توانیم خدا را از ذاتش نگاه کنیم و از ذاتش بگوئیم. این که می گوئیم ذات خداوند چیست، رحیمیت و رحمانیت است که سخن از او می گوید. قهاریت مستقر در ذات خداوند است و ما در صدد بیان آن هستیم فلذا صفت خداوند با ذات او یکی است. صفات خداوند نیز با هم متحدند اگر خدا را رحمن و قهار و بخشنده و خالق میگویم، هیچ دام از اینها تفاوتی با هم ندارند و همه این ها متحدند و ذات خدا هستند.
مسئله دیگر این است که صفات الهی از ناحیه انتصاب به خداوند الهی اند و از ناحیه شناخت مصادیق و از نظر معرفت شناسی انسانیاند. صفات الهی اند و منتصب به خدا هستند و از حیث معرفت شناسی و کیفیت شناخته شدن این اوصاف انسانیاند. همه چیز در عالم فهم انسانیاند. عالم صفات خداوند برای شناختن انسانها عالم هو است ویژگی این عالم این است که لایتعین است یعنی عالمی که هیچ چیز عینیت نداره و شیء در آنجا متعین نیست و واژه برای وصف آن وجود ندارد. این هو لایتعین است و اگر بخواهیم آن را بشناسیم، یک نوع تعامل با عالم ذات خداوند با عالم ناسوتی انسانی است. عالم انسانی عالم اعیان است و واژهها حکمفرما هستند. ما به وصفی بیان می کنیم واژهها مقصود ما را بیان میکنند وقتی رحیم میبینیم رحیمیت را در نمونه های انسانی دیدهایم و مهربانی مادر را با فرزند دیدهایم و این را به عنوان یک فضیلت اخلاقی میدانیم و صفتی از این انتزاع میکنیم به نام رحیمیت و این را به خدا نسبت میدهیم. رزاقیت و خلاقیت خداوند مرتبتی است از بالا به پائین اما شناخت اینها به این وصف و به این عنوان رتبهای است از پایین به بالا و ما با ظرفیتهای ذهنی مان خدا را میشناسی و و چیزی بالاتر از ظرفیتهای خودمان را نمیفهمیم فلذا یک نوع تشبیه و بازنمایی در اوصاف خداوند وجود دارد. ما نمونههای انسانی اوصاف را در خداوند میبینیم و باو نسبت میدهیم. اما ابن به معنای نظریه تشبیه نیست. سه نظریه درباب توصیف خدا هست. بعضی ها اهل تشبیه بودند واو را شبیه به انسانی میکنند و میگویند میفهمد و صحبت میکند با این تشبیهات می توانیم او را بفمیم به اینها میگویند مشبهین. معطله می گوید صحبت در باب صفات خداوند را باید تعطیل کنیم و صفات می توانند وادی شرک و وادی بدی باشد و ما را گمراه کند. رای سوم رای ما شیعیان است که نه تعطیل و نه تشبیه است و صفات خداوند عین ذات او است.
ما شاید انسانهای اولیه برای مثال معادلی برای واژه آزرم نداشتند و واژهها بعدا حسهای انسانی را پوشش دادند. و انسان نمیتوانست در آن موقع این ویژگی خدا را بفهمند؟ آن موقع واژهای برای این صفت روحانی نداشتند که خدا را به این واژه بشناسند اما بعد از این واژه است که آنها به واژهی حیا هم خدا را میفهمند. بردن افراد به بهشت و جهنم را با حسن و قبح عقلی میتوانیم تشخیص بدهیم و نمیتوانیم از اینده و قیامت خبر بدهیم. اشاعره معتقدند با توصیف عدل خدا برای وی وظیفه قائل میشویم اما شیعه با قبول عقل برای افعال خدا، سن و قبح اعمال را در محدوده عقل میسنجند و لذا عدل در اصول مذهب ما جای گرفته است. بحث هدف و وسیله در همین مسئله حسن و قبح اعمال است که ما با عمل قبیحی به نتیجه خوبی برسیم اما این عمل خود فاقد حسن است و میتواند موجب خسران اعمال ما شود.
اوصاف هرقدر هم الهی باشند، یک جنبه انسانی دارند و آن جنبه انسانی بازنمایی فهم انسانی از خدا است و اوصافی که خدا می تواند داشته باشد را ما از طریق تجربه انسانی مان می فهمیم و آگاهی می یابیم. در قرآن خداوند را با وصفهای مختلفی میشناسیم. این وصفها نسبتهایی هستند به عنوان بخشی از ذات. اما یک نکته است در خصوص ارتباط اوصاف خداوند با محتوای آیات. بین آیات ذر شده و وصفی که خداوند را به آن متصف میکند، ارتباط منطقی وجود دارد. این امر در فصاحت و بلاغت هم وجود دارد.
صفات انسان نیز در قرآن یک هرمونی و نظم دارد مانند ظلوم جهول عجول ناسی طغیانگر و انیس. می گوید بشتابید به سوی مغفرت و بهشت که برای متقین وعده داده شده است که انفاق میکنند و خشم خودشان را میخورند و از مردم میگذرند. این سه ویژگی را (انفاق و خشم خوردن و گذشت) و زود میگوید خداوند نیکوکاران را دوست دارد و این ارتباط منطقی را از طریق زبان قرآنی میتوانیم دریابیم. در جای دیگری این هارمونی دیده میشود متقین را معرفی میکند و خود را دوست دارد نیکوکاران میشناساند و از این طریق به متقین محبت می کند. بسیاری از داستانهای قرآنی بیارتباط به نظر میرسد اما در تفسیر علامه خیلی خوب ارتباط میان آیات قرآن دیده میشوند. در هر جا که خداوند به صفتی متصف میشود، بیارتباط با محتوا و مفهوم اشاره شده در آن نیست. غیر از صفات فعل خداوند، خلق و رازق و خالق مثل قدیم بودن عمدتا صفات خداوند مشترک است بین صفات انسان و خدا.