شعیبی برای آخرین اثرش یک معضل حاد اجتماعی یعنی اعتیاد را دستمایه قرار داده تا شبکهای از روابط آدمهای درگیر در این معضل را بررسی کند و قصهای شخصی و پر چالش را روایت کند.
سکانس ابتدایی فیلم دریچهای است به جهانی که زیر پایمان جریان دارد و از آن غافل هستیم، جهانی که شعیبی برای روایت قصهاش انتخاب کرده است. یک ناکجاآباد که مردی، همسرش را قانع میکند تا کودک به دنیا نیامدهشان را بفروشند و بعد خانواده خوشبختی را میبینیم که فرسنگها از این دنیا فاصلهدارند و بدون نگرانی کوچکی در زندگی، جشن تولد دخترشان را برگزار میکنند.
«دارکوب» روایت تأثربرانگیز مهسا است که اعتیاد شدیدی دارد و بهطور اتفاقی همسر سابقش، را در کنار فرزندی که فکر میکرده مرده است میبیند. در ابتدا مهسا تنها انگیزهاش از نزدیک شدن به روزبه و زندگیاش، دریافت پول مهریهاش یا هر کمک مالی است که بتواند بگیرد، اما وقتی دخترش را میبیند، دختری که فکر میکرده خودش باعث مرگش شده است، دیگر نمیتواند به پول فکر کند و تنها چیزی که میخواهد تجربه مادر بودن است. این احساس مادرانگی زمانی به اوج میرسد که تینا دوست مهسا، قصد دارد کودکش را بفروشد اما مایل به این کار نیست و فقط تحتفشار نامزدش و نیاز مالی تن به این کار داده است. روایت زندگی نابسامان مهسا، شرایط بحرانی که در آن زندگی میکند و به آن عادت کرده است، کمکم به زندگی روزبه و همسر دومش، نیلوفر هم سرایت میکند. سماجت مهسا و سر زدنهای گاه و بی گاهش به محل کار این دو، زندگی روزبه و نیلوفر را نیز به مرز فروپاشی میکشاند.